ویلیام برنز مطرح کرد: پایانی بر تفکرات جادویی در خاورمیانه
مقالات
بزرگنمايي:
نسیم گیلان - ویلیام برنز مطرح کرد: پایانی بر تفکرات جادویی در خاورمیانه
٥٩
٠
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد! http://akhr.ir/5886986
-->
اعتماد / متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست
ویلیام برنز-آتلانتیک/ اینکه امریکاییها در خاورمیانه دنبال چه منافعی هستند موضوع مهمی است که اغلب جناحهای امریکا در مورد ان توافق دارند اما درخصوص روش اختلاف نظر جدی دارند. دانستن این اختلاف به ما کمک میکند تا مناسبات خاورمیانه را جدیتر بگیریم. نگاه ویلیام برنز از این جهت اهمیت دارد که روش ترامپ را نقد میکند.
وقت آن رسیده تعصباتی را که به سیاست خارجی ما جهت داده و باعث فجایع بسیاری در منطقه شده است، رها کنیم. تصمیم دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا مبنی بر خروج نیروهای امریکایی از سوریه لحظه نادری از همکاری دو حزب امریکا در سیاست خارجی ایجاد کرد. جمهوریخواهان و دموکراتها با احساس خطر مشترک، یکصدا ترامپ را به خیانت متهم کردند.
این اقدام ترامپ قطعا خیانت به شرکای کرد بود که در جنگ علیه داعش برای ما از خون خود گذشتند. این تصمیم باعث شد دیپلماتها و رهبران نظامیمان مجبور شوند مدام خود را با توییتهای ترامپ همگام کنند. همچنین با این اقدام، متحدانمان را در تاریکی تنها گذاشتیم و باعث هرج و مرج در منطقه شدیم.این اتفاقات باعث اتحاد دموکراتها و جمهوریخواهان در انتقاد از ترامپ شد، اما این همصدایی میتواند منجر به یک تراژدی و اشتباه شود. ما باید به این درک برسیم که پاسخ به اقدام ترامپ در بیرون کشیدن نیروها از منطقه نباید بازگشت به همان سیاست 30 سال اخیر یعنی افزایش دخالتهای منطقهای باشد.
در این سه دههای که از پایان جنگ سرد میگذرد، من بیشتر به عنوان یک دیپلمات حرفهای فعالیت کردهام و موفقیتها و شکستهایمان را با یکدیگر تقسیم کردهایم. بهرغم دستاوردهای مهمی که داشتهایم، اغلب درک درستی از جریانهای منطقه نداشتهایم و اهدافمان با وسیلههایمان تطابق نداشته است. پس از شوک وحشتناکی که 11سپتامبر به سیستم ما وارد کرد، از نظر نظامی پیشرفت بسیاری داشتهایم ولی از نظر دیپلماتیک سرمایهگذاری چندانی نداشتیم. ما اجازه دادیم، رویاهایمان از احتمالات منطقه پیشی بگیرد. وسوسه تفکر جادویی، توهم دایمی درباره نفوذ بسیار زیاد امریکا، دست کم گرفتن موانع موجود در مسیر و دخالت دیگر بازیگران موجب بینظمی و ناامیدی شد - و این مساله به تدریج میل بیشتر امریکاییها را به ماجراجویی در خاورمیانه کم کرد.
این اتفاق سیاست امریکا را با گزینههای زیادی روبهرو میکند. اهمیت ما به عنوان تنها بازیگر خارجی مسلط بر خاورمیانه کمرنگ شده است، اما هنوز هم شانس ادامه بازی را داریم. کلید خوب بازی کردن احیای جاهطلبی و نظامیگری بیش از حد پس از دوره 11 سپتامبر یا ترک منطقه نیست. ما برای نفوذ در منطقه به تغییر مهمی نیاز داریم – اینکه انتظاراتمان از تحول را کم کرده، عادت شوخی با بدترین غرایز شرکایمان را پایان داده، با کشورهایی که با ما دشمن هستند مقابله کرده، رویکرد متمرکزتر و پایدارتری نسبت به ضد تروریسم پیدا کرده و تاکید بیشتری بر دیپلماسی تحت نفوذ نظامی داشته باشیم.
حضور امریکا در خاورمیانه پس از جنگ سرد در ابتدا بسیار نویدبخشتر از امروز بود. دولت جرج بوش رییسجمهور اسبق امریکا به لطف جایگاه ژئوپلیتیک قویتر نسبت به پیشینیان خود کمتر مستعد تفکرات جادویی بود. دولت بوش به چالش ائتلاف توفان صحرا نظم داد – و همچنین به مقاوت علیه وسوسه تعقیب نیروهای عراقی فرار کرده به بغداد و سرنگونی صدام. جیمز بیکر، وزیر امور خارجه وقت کنفرانس صلح مادرید را میان اعراب و اسراییلیها برگزار، اما انتظارات خود را کنترل کرد و مراقب بود درباره چیزی که از مذاکرات بلندمدت به دست میآید، وعده گزاف ندهد.
باراک اوباما، رییسجمهور سابق امریکا آخرین کسی بود که باید متقاعد میشد فانتزیهای امریکا در خاورمیانه اغلب بیفایده بوده و درک هوشمندانهای از نیاز به تغییر در رویکردمان داشت. اما هیچگاه نتوانست از میراثی که به او رسیده بود، فرار کند. امیدهای زودهنگام و بلندپروازانه او برای «شروع دوباره» قربانی احساسات منطقهای و رهبران آن شد و بیشتر آن در طول بهار عربی و جنگ داخلی سوریه اتفاق افتاد. بلندپروازیهای او در این بازی طولانی – با تغییر تمرکز امریکا به آسیا و اقیانوسیه و کاهش ردپای نظامیان امریکایی- با تحریکات منطقهای و اشتباهات تاکتیکی ما مصادف شد.
بهرغم موفقیت قابل توجه در دستیابی به توافق هستهای با ایران، متعادل کردن شرایط برای ما سختتر از چیزی شد که اوباما انتظار داشت. بیشتر کشورهای منطقه در دنیای خود به مرکزیت واشنگتن عادت کرده و نارضایتی و انتظاراتشان از نفوذ امریکا را فراموش کرده بودند. در حالی که ما بهار عربی را پنجرهای رو به فرصت و توافق ایران را نشانی از ارزش دیپلماسی واقعگرایانه میدیدیم، بیشتر دوستانمان آنها را یک خطر میدانستند. آنها دائما در مورد تواناییمان برای تاثیرگذاری بر رویدادها اغراق کردند و ما هم همین کار را کردیم.
تشخیص ترامپ از آسیبشناسی سیاست امریکا در خاورمیانه از برخی جهات شبیه اوباما و دیدگاه عدم استقرار نیروهای امریکایی او برای بسیاری از مردم امریکا آشنا بود. از دید ترامپ، چیزی که ما از خاورمیانه به دست میآوردیم بسیار کم و چیزی که ارایه میدادیم بسیار زیاد بود. با این وجود، تصمیم ترامپ بیرحمانه اتخاذ و ناعادلانه اجرا شد و این بازتابی از تفکرات جادویی او بود.این رویکرد غیرمنطقی دقیقا در مورد سوریه نیز اتفاق افتاد. پیشرفتهای نظامی نسبتا کم ما در سوریه نتوانست دایمی شود و تنها قدرت نفوذ دیپلماتیک محدودی در اختیار ما گذاشت. اما یک راه هوشمندانه و یک راه احمقانه برای مدیریت این واقعیت وجود داشت. ترامپ گزینه دوم را انتخاب کرد: او در یک تماس تلفنی عجولانه قدرت نفوذمان را واگذار کرد و به حمله ترکیه به خاک سوریه چراغ سبز نشان داد، اتفاقی که موجب افزایش قدرت بشار اسد، روسیه و ایران شد. واقعیت غمانگیز این است که خروج نیروهای امریکایی از خاک سوریه ممکن است موجب ظهور دوباره داعش شود.
در همین حین، ترامپ چه در داخل کشور و چه در خارج، به افراط در نزدیک شدن به حکومتهای استبدادی عرب ادامه میدهد و اعتقاد دارد که رهبران این کشورها نگهبانان مطلوبی برای ثبات منطقه هستند. صحبتهای او درباره «توافق قرن» برای پایان دادن به درگیری فلسطین و رژیم اسراییل بوی جهتگیری به سمت اسراییل را میداد و آخرین امیدها را برای حل مشکل این دو از بین برد. دیپلماسی امریکا هیچگاه با این سرعت کارتهای مذاکره خود را برای هیچ و پوچ هدر نداده است.
بنابراین ما از اینجا به کجا میرویم؟ سیاست امریکا در خاورمیانه در چاله عمیقی گیر افتاده و این محصول سالها کندن متناوب است، یک پروژه حفاری بزرگ در عراق در سال 2003 و اکنون حفاری جدیتر به روش ترامپ. بازگشت به دوره باثباتتر پساترامپ حداقل به سه عنصر نیاز دارد. اول، ما نیاز داریم که رویاهایمان را با تواناییهایمان تنظیم کرده و ابزارهایمان را تغییر دهیم. بهطور نسبی، خاورمیانه کمتر از 30 سال پیش برای ما اهمیت دارد. اقتصاد ما کمتر به منابع انرژی وابسته است و ما در دیگر نقاط جهان با چالشهای ژئوپلیتیکی مهمی روبهرو هستیم. البته این به معنای آن نیست که خاورمیانه دیگر هیچ اهمیتی برای امریکا ندارد – بلکه سیاست امریکا باید بسیار دقیقتر و هوشمندانهتر باشد، اینکه کجا و چطور منابع کمیابمان را سرمایهگذاری کرده و خطرات احتمالی را بپذیریم. ما هنوز منافع مهمی داریم که در آینده باید از آن محافظت کنیم: تضمین آزادی کشتیرانی و دسترسی به منابع نفت و گاز خلیجفارس؛ حفاظت از امنیت دوستان دیرینهمان مانند اسراییل یا کشورهای مهم عربی در برابر حملات خارجی یا منطقهای و همکاری با دیگر کشورها برای جلوگیری از ظهور گروههای تروریستی که میخواهند به خارج از مرزهای منطقه نفوذ کرده یا سلاحهای کشتار جمعی را گسترش دهند، هر یک از اینها میتواند کشور امریکا را در معرض خطر قرار دهد.
ما نمیتوانیم تمامی تهدیدها علیه منافعمان را از بین ببریم، اما میتوانیم با هزینه قابل قبولی آنها را مدیریت کنیم؛ اگر اولویتها را در نظر داشته باشیم و به محدودیتها توجه کنیم. دوم، ما باید روابطمان در منطقه را برای کمک به برقراری نظم بلندمدت دوباره بازیابی کنیم. این مساله در مورد عربستان و کشورهای عرب حوزه خلیجفارس، دوطرفه است. ما باید از آنها در برابر تهدیدات امنیتی خارجی و از نوسازی سیاسی و اقتصادی آنها حمایت کنیم. آنها نیز نباید طوری رفتار کنند که گویی از ما چک سفید امضا دارند، باید جنگ مصیبتبار در یمن را تمام کنند، از مداخله در تحولات سیاسی کشورهای دیگر مانند لیبی و سودان دست بردارند و رقابتهای داخلیشان را مدیریت کنند. ما نیز باید به دنبال راهی برای بازگشت به توافق با ایران باشیم. سرزمین شام احتمالا سالها در آشوب باقی میماند. تعهد ما به امنیت اسراییل بسیار عمیق است و جایگاه آن به عنوان یک قدرت نظامی و اقتصادی در منطقه برای ما اهمیت ویژهای دارد. امریکا باید به خطرات احتمالی که آن را تهدید میکند توجه کند، خصوصا با چالش محافظت از همسایگان سوریه پس از موفقیت بشار اسد در بازپسگیری کنترل کشور.سوم، اینکه ما باید توازن بهتری میان مبارزه با تروریسم و تلاش برای رفع مشکلات سیاسی و اقتصادی منطقه ایجاد کنیم. مدتها پیش باید حضور گسترده خود در مبارزه با تروریسم منطقه را کاهش داده و عقلانیتر میکردیم.اجرای این برنامهها آسان نخواهد بود و ما قدرت یا مهارت لازم برای ایجاد تحولات سیاسی یا اقتصادی یا تغییر رژیم را نداریم.ما باید از خیانتهای دوره ترامپ عبور کنیم، اما نباید به تفکرات جادویی که در گذشته ما را به دردسر انداخته، بازگردیم. ما باید به منافع در خطر خود با دقت فکر کنیم، بدون فکر از منطقه خارج نشویم و در عوض شرایط حضور خود در منطقه را تغییر دهیم. ما باید مراقب بازیگران خارجی چون روسیه و چین باشیم، اما نباید از آنها بترسیم و اعتماد به نفسمان را از دست بدهیم. روسیه تحت حکومت پوتین در سالهای اخیر نقش خود را در منطقه خوب بازی کرده، اما این بازی کاملا قابل پیشبینی بوده و موفقیتهای مسکو وابسته به اشتباهات دیگر بازیگران است. حضور ما در خط مقدم منطقه باعث شده است چین بیش از پیش از خطر در خاورمیانه دوری کند. اروپا همچنان در خاورمیانه یکی از متحدان امریکاست، اما برای داشتن شراکت اثربخش، ما باید بیشتر به حرفهای آنها گوش دهیم و اروپاییها نیز باید مسوولیتپذیری بیشتری داشته باشند.
ترجمه هدیه عابدی
-
چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۹:۱۷
-
۲۸ بازديد
-
-
نسیم گیلان
لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/136793/