بزرگنمايي:
نسیم گیلان - مجله دیجی کالا / جین آستین نویسندهای انگلیسی قرن هجدهمی است که بیشتر بخاطر تفسیر اجتماعی خود در رمانهایی از جمله «عقل و احساس»، «غرور و تعصب» و «اما» شهرت داشت. گرچه رمانهای عاشقانه و رمانتیک جین آستین در زمان خودش به طور گستردهای شناخته نشد ولی پس از سال 1869 محبوبیت پیدا کرد و شهرت او در قرن بیستم اوج گرفت. رمانهای او، از جمله «غرور و تعصب» و «عقل و احساس»، از آثار مهم کلاسیک ادبی تلقی میشوند و شکاف بین عاشقانه و واقع گرایی را پر میکنند.
جین آستین در 16 دسامبر سال 1775 در استیونتون در همپشایر انگلیس متولد شد. او هفتمین فرزند خانواده بود و 5 برادر و یک خواهر داشت. والدین جین آستین از اعضای محترم جامعه بودند. پدرش به عنوان کشیش به جامعه روستایی خدمت می کرد و فرزندان این خانواده در محیطی رشد کردند که بر یادگیری و تفکر خلاق تأکید میشد. وقتی جین آستین جوان بود، او و خواهران و برادرانش علاقمند بودند که از کتابخانهی بزرگ پدرشان مطالعه کنند. آستین در طول زندگی خود از لحاظ عاطفی به خانوادهاش وابسته بود. از بین اعضای خانوادهاش رابطه نزدیکی با خواهر بزرگترش، کاساندرا داشت. از زندگی جین آستین اطلاعات زیادی در دسترس نیست و بیشتر اطلاعاتی که وجود دارد به خاطر رمانی است که برادرزادهاش سالها بعد نوشت و در شهرت جین آستین، بیتاثیر نبود؛ همچنین بخش بزرگی از شناخت جین آستین را مدیون نامههایی هستیم که به خواهرش کاساندرا مینوشت.
جین و کاساندرا در دوران نوجوانی به مدرسهی شبانهروزی رفتند. جین در این دوران سوزن دوزی، رقص، فرانسه و طراحی آموزش دید. همهی این آموزشها برای ازدواج دختران جوان، مهارت کلیدی ومهمی به حساب میآمد. این جو اجتماعی و هویت زنانه بود که جین در بسیاری از کارهای داستانی خود چنان ماهرانه به طنز و تمسخر کشیده است. او هرگز خودش ازدواج نکرد و معتقد بود ازدواجی که بر پایهی عشق و احساس نباشد، ارزشی ندارد.
در همان سالهای مدرسه، آستین و خواهرش به بیماری تیفوس مبتلا شدند و آستین تقریباً از مرگ نجات پیدا کرد. پس از مدت کوتاهی به دلیل محدودیتهای مالی از تحصیل بازماندند و به خانه برگشتند و از آن زمان به بعد با خانواده زندگی کردند.
آستین که مجذوب دنیای داستاننویسی شده بود، از همان نوجوانی شروع به نوشتن میکند. در دهه 1790 شروع به نوشتن کرد و با استفاده از چارچوب طنز و شخصیتپردازی خارقالعاده به نوشتن پرداخت و در تمام کتابهایش حال و هوایی عاشقانه را به رشته تحریر درآورد.
آستین بیشتر جوانی خود را صرف کمک به ادارهی خانه خانواده، نواختن پیانو، حضور در کلیسا و معاشرت با همسایگان کرد. اغلب اوقات رمانی را از قفسهی کتابها انتخاب میکرد و با صدای بلند برای خانواده اش میخواند، که در این بین گاهگاهی رمانی بود که خودش نوشته بود. او به نوشتن ادامه داد و سبک خود را در کارهای جاهطلبانه تری گسترش داد.
در سال 1801، آستین به همراه پدر، مادر و کاساندرا به شهر باث رفت. چهار سال بعد، پدرش پس از یک بیماری کوتاه درگذشت. بعد از فوت پدر، خانواده آستین در تنگنای مالی قرار گرفتند. این سه زن از مکانی به مکان دیگر نقل مکان کردند و تنها در سال 1809 بود که آنها توانستند که در خانه برادرشان مستقر شوند.
آستین در سن 30 سالگی ، انتشار کتابهای خود را به صورت ناشناس آثار خود را آغاز کرد. در دوره زمانی 1811-1611 ، او به طور ناشناس کتاب «عقل و احساس» و «غرور و تعصب» را چاپ کرد. در همین سالهای 1814 به بعد بود که دو کتاب «منسفیلد پارک» و «اما» به چاپ رسید. رمان «ابی نورثنگر» و «ترغیب» پس از مرگ جین آستین به چاپ رسیدند؛ همچنین دو کتاب سوزان و واتسن ها ناتمام ماند و به همین صورت ناتمام به چاپ رسید.
جین آستین در سال 1816 و در سن 41 سالگی، به بیماری ناشناختهای مبتلا شد. با وجود بیماری دست از نوشتن نکشید. در برهه ای اوضاع آستین به حدی وخیم شد که نوشتن را متوقف کرد. چند سال آخر زندگی خود را برای درمان در وینچستر سپری کرد. بعد از تحمل یک دورهی بیماری، جین آستین در 18 ژوئیه 1817 در وینچستر همپشایر درگذشت.
کتابهای جین آستین
با اینکه جین آستین در میانهی سالهای جنگی زندگی میکرد، ولی در رمانهایش اثری از جنگ نیست. بیشتر درونمایهی کتابهای جین آستین بر اساس روابط انسانی است. او به درستی جامعه را میشناسد و به سادگی احساسات را توصیف میکند. رمانهای او غالبا حول دنیای زنانه میچرخد و آرزوها و خیالات و نقشههای زنان را بیان میکند. در ایران کتابهای جین آستین توسط نشر نی، انتشارات ثالث و چند نشر دیگر به چاپ رسیده است. در ادامه مطلب چند کتاب از جین آستین را به طور خلاصه بررسی میکنیم.
عقل و احساس
اولین رمان مهم جین آستین، «عقل و احساس» و به انگلیسی «Sens And Sensibility» بود. این کتاب در ایران به اسم حس و احساس، شور و شوریدگی هم ترجمه شده است. شخصیتهای اصلی این رمان، دو خواهر هستند. اولین پیش نویس رمان «عقل و احساس» در سال 1795 نوشته شد و اسم اولیه آن الینور و ماریان بود. در سال 1797 جین آستین رمان را بازنویسی کرد و عنوانش را عقل و احساس گذاشت. پس از سالها ویرایش، سرانجام در سال 1811 منتشر شد.
همانطور که از عناوین اصلی و نهایی مشخص است، این رمان خلق و خوی دو خواهر را در مقابل هم قرار میدهد. الینور بر اساس حس یا منطق زندگی خود را اداره می کند، در حالی که ماریان با احساس و عواطفش زندگی میکند. در واقع کلمه الینور در این رمان نمادی از Sens و ماریان نماد کاملی از Sensibility است.
در بخشی از کتاب عقل و احساس با ترجمهی رضا رضایی میخوانیم:
«النور. النور. اشتباه تو همین جاست. او الان آماده پذیرش توست. درست است که بعضىها او را تشویق به ازدواج با دختر پولدارترى مىکنند ولى اگر تو کمى امیدوارش کنى، همهچیز درست مىشود. خودت مىدانى که مردها را چطور مىشود از راه به در کرد. هیچ به گذشته و حرفهاى غیرمنطقى که از یک ازدواج غیرممکن زده شده است، توجه نکن. خوشبختانه تو آنقدر عاقل هستى که بفهمى بعضى از چیزها شدنى نیست. معتقدم تنها کسى که مىتواند تو را خوشبخت کند، کلنل براندون است.»
غرور و تعصب
در سال 1796، وقتی آستین بیست و یک ساله بود، اولین صفحات این کتاب را نوشت. این اثر با عنوان “غرور و تعصب” در سال 1813 بازنویسی و منتشر شد. غرور و تعصب محبوب ترین و شاید بزرگترین رمان جین آستین است.
غرور و تعصب که دومین کتاب جین آستین است، سرگذشت خانوادهای است که چند دختر دم بخت دارد. مادر این خانواده آرزو دارد که دخترانش با مردی از طبقه ثروتمندان ازدواج کند تا از شرایط سخت زندگی بیرون بیایند. در این کتاب داستان حول محور شخصیت الیزابت و دارسی میچرخد. این دو در یک مهمانی با هم آشنا می شوند و به هم علاقمند می شوند، اما دارسی به دلیل شکاف اجتماعی از بیان موضوع سر باز میزند. الیزابت که دختری باهوش و پر از احساسات است، در مقابل غرور و سکوت آقای دارسی، غرور تعصب خانوادهاش را حفظ میکند.
پارک منسفیلد
در سال 1811 جین آستین نوشتن پارک منسفیلد را آغاز کرد و این اثر در سال 1814 منتشر شد. این کتاب سختترین تمرین جین در تجزیه و تحلیل اخلاقی بود و دیدگاه محافظه کارانهای در مورد اخلاق، سیاست و دین ارائه میدهد.
این رمان سیری شبیه داستان سیندرلا را دارد که از خانه ای فقیر به پارک مانسفیلد آورده شده است. در واقع در این کتاب فانی همان دختر فقیری است که به خاطر دلسوزی خالههایش به پاررک منسلفید آورده میشود. فانی دختری احساساتی، باهوش و اخلاقمدار است که با برخی از پسرخالههایش بزرگ شده است، اما درجه اجتماعی او در سطح پایینتری حفظ میشود. پسرخالهها علیرغم تربیت دقیقی که دارند، درگیر گرههای زناشویی و روابط خارج از ازدواج میشوند که فاجعه و مشکلات زیادی را برای خانواده به وجود میآورد.
اما
کمی قبل از انتشار پارک مانسفیلد، جین آستین رمان جدیدی به نام «اِما» را آغاز کرد و آن را در سال 1816 منتشر کرد. باز هم قهرمان با حس همدلی و احساسات خواننده درگیر میشود. اما دختری باهوش و خیالپرداز است که خودش قصد ازدواج ندارد اما دوست دارد افراد دیگر را با هم آشنا کند تا ازدواج کنند. بعد از مدتی، طی ماجراهایی به خودشناسی میرسد و به درک بهتری از شرایط دست پیدا میکند.
در قسمتی از رمان اما با ترجمهی رضا رضایی میخوانیم:
«پس از بازگشت به خانه حال و هوای اما جور دیگری بود. حالا دیگر هیچ درد و رنجی احساس نمیکرد. قلبش لبریز از شادی بود و احتمالا هر چه زمان میگذشت این شادی بیشتر هم میشد.
آقای وودهاوس، اما و آقای نایتلی برای صرف چای دور میز نشستند. سالها بود که به همین ترتیب دور هم جمع میشدند. پر چنین لحظاتی اغلب اما به چمنزار و آفتاب زیبای غروب چشم میدوخت ولی این بار همه چیز فرق داشت. تمام وجود او لبریز احساس بود. البته باید مثل همیشه دختر دلسوز خانه باقی میماند.»
ترغیب
نوشتن کتاب ترغیب یا وسوسه، از سال 1815 آغاز شد و پس از مرگ جین آستین در سال 1818 منتشر شد. ترغیب آخرین رمان کامل جین آستین است و شاید مستقیماً بیانگر احساسات او در مورد زندگی خودش باشد. قهرمان این رمان آن الیوت است که با احساس تنهایی زندگی میکند. چندین سال قبل او عاشق خواستگاری شده بود اما از او جدا شد، چرا که خانواده او اصرار داشتند فرد بهتری برای ازدواج پیدا کند. اما او هنوز او را دوست دارد و وقتی او دوباره وارد زندگی او میشود، عشق آنها عمیق تر می شود و به ازدواج ختم میشود.
هر نویسنده ای مقداری از شخصیت خود را در یکی از شخصیت های کتاب نمایان میکند و هیچ شخصیتی به اندازه آن الیوت در رمان ترغیب، به جین آستین شبیه نیست. آن الیوت در این رمان ثروتمند و مرفه است، این موضوع در تقابل زندگی فقیرانه جین آستین است و به نوعی تجسم رویاهای این نویسنده انگلیسی است.
در قسمتی از رمان ترغیب با ترجمهی رضا رضایی میخوانیم:
«صبح خانهی کوچک خیلی دیرتر از خانهی بزرگ آغاز میشد، اما صبح آن روز با همهی صبحهای دیگر تفاوت داشت. ماری و آن هنوز صبحانه را شروع نکرده بودند که ریچارد وارد شد و گفت که عازم هستند و تنها برای بردن سگها به خانهی کوچک آمده است و اظهار داشت خواهران نیز با آنان آمدهاند، تا از چارلز کوچولو عیادت کنند.»