داستانک/ "تاکسی نوشت" از سروش صحت
چهارشنبه 18 تير 1399 - 12:30:15
آخرین خبر مقاله
|
|
نسیم گیلان - آخرین خبر / تاکسی پشت چراغ قرمز ایستاد. حاجی فیروزی از لابلای ماشینها به طرف پیاده رو میرفت. زنی که با دختر کوچکش عقب تاکسی نشسته بودند رو به دخترش گفت: «حاجی فیروزو دیدی؟» دختر سرش را تکان داد یعنی دیده است. مردی که جلو نشسته بود گفت: «همین دیروز عید بودا، چشم به هم زدیم سال تموم شد.» راننده گفت: «یه چشم دیگه به هم بزنیم، به کلی تموم شده رفتیم.» دختر بچه پرسید: «کجا رفتیم؟» مادرش گفت: «هیچ جا... دارن شوخی میکنن.» راننده گفت: «آره عموجون، شوخی کردم جایی نمیریم.» و لبخند تلخی زد. دختر بچه پرسید :«چرا حاجی فیروز نمیرقصه؟» مادرش گفت: «الان میرقصه. نگاه کن.» از پنجره بیرون را نگاه کردم. حاجی فیروز داشت سیگارش را از جیبش بیرون میآورد. بعد روی جدول کنار خیابان نشست و سیگارش را روشن کرد. دختر بچه پرسید: «پس چرا نرقصید؟» مادر گفت: «سیگارش که تموم بشه، بلند میشه میرقصه.» چراغ سبز شد و تاکسی حرکت کرد. برگرفته از sehat_story
http://www.gilan-online.ir/fa/News/185473/داستانک--"تاکسی-نوشت"-از-سروش-صحت
|