داستانک/ "تاکسی نوشت" از سروش صحت
شنبه 26 مهر 1399 - 19:51:36
آخرین خبر مقاله
|
|
نسیم گیلان - آخرین خبر / مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «پشت گوشم زخم شده، ماسک بیچارمون کرد.» مرد قویهیکلی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «آقا این ماسک و پاسک همهاش الکیه، ما همسایهمون همیشه ماسک میزنه، تا حالا هم دو بار کرونا گرفته.» مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، پرسید: «پس چرا خودتون ماسک زدید؟» مرد قویهیکل گفت: «بیخودی. اشتباه. همه میزنن، ما هم میزنیم.» این را گفت و میخواست ماسکش را بردارد که گفتم: «ببخشید میشه خواهش کنم برندارید؟» مرد گفت: «چرا؟» گفتم: «من میترسم.» مرد گفت: «عزیز من، ترس چیه؟ به جون خودت کرونا حرفه... کاش میشد این ویروسه را دید، تا بفهمی بیشتر جاهایی که میگن ویروس هست، ویروس نیست.» با خودم فکر کردم«چطور ممکن است یک نفر اینقدر بیفکر باشد؟» داشتم فکر میکردم «بیشعور است یا ابله یا احمق و نادان؟» که دیدم مرد به من خیره شده است. کمی ترسیدم و ناخودآگاه لبخند زدم. با خودم فکر کردم «چه خوب که فکر را نمیشود دید.» هنوز لبخند روی صورتم بود که مشت سنگین مرد زیر چشمم نشست. مرد گفت: «ویروس را نمیشه دید، فکر را که میشه خوند.» امروز وقتی داشتم روی بادمجان سیاه زیر چشمم یخ میگذاشتم با خودم فکر کردم کاش ویروس را میشد دید.... برگرفته از sehat_story
http://www.gilan-online.ir/fa/News/210337/داستانک--"تاکسی-نوشت"-از-سروش-صحت
|