نسیم گیلان

آخرين مطالب

داستان شب/ بابا لنگ دراز- قسمت سوم مقالات

داستان شب/ بابا لنگ دراز- قسمت سوم
  بزرگنمايي:

نسیم گیلان - آخرین خبر / «بابا لنگ‌دراز عزیزم سلام…»؛ احتمالا این عبارت برای خیلی از ما آشنا باشند. درواقع یا بارها آن را خوانده‌ایم یا موقع تماشای کارتون محبوب دوران کودکی‌مان آن را از زبان دختر دوست‌داشتی قصه یعنی جودی آبت شنیده‌ایم که همیشه مشغول نوشتن برای مردی مهربان است.
جین وبستر درباره‌ی رمان بابا لنگ دراز (Daddy Long Legs)، جایی ‌در دفتر خاطراتش نوشته بود که نمی‌تواند بی‌احترامی دختران ثروتمند نسبت به دختران فقیر را تحمل کند و همین مسئله باعث نوشتن رمان شد. در واقع می‌توان گفت که این کتاب با احساسات واقعی او آمیخته شده است. او در رمان بابا لنگ دراز علاوه بر جنبه‌های سرگرم کننده به عواطف و احساسات لطیف انسانی مثل بخشش، نوع دوستی، صبر و پایداری و… نیز اشاره می‌کند. این داستان به شیوه‎ای بیان شده که هر فردی، در هر سن و سال، ارتباط خوبی با آن برقرار می‌کند.
قسمت قبل:

نسیم گیلان

داستان شب/ بابا لنگ دراز- قسمت دوم
1399/11/06 - 22:15
چهارشنبه
بابا لنگ دراز عزیز
من اسمم را عوض کرده ام.
البته در دفتر هنوز اسمم همان جروشاست ولی همه مرا جودی صدا میکنند. خیلی بد است که آدم نتواند غیر از یک اسم خودمانی اسمی روی خودش بگذارد نه؟ البته من هنوز نتوانسته ام با اسم جودی کنار بیایم. فردی پرکینز قبل از اینکه حرف زدن را درست یاد بگیرد مرا به این اسم صدا میزد. کاش خانم لیپت در انتخاب اسم بچه ها یک کم بیشتر سلیقه
به خرج میداد. انگار نام های خانوادگی را از روی دفتر تلفن برداشته، فامیلی ابوت در صفحه اول دفتر تلفن است. نامهای کوچک را هم از هرجایی میتوانسته بردارد. لابد نام جروشا را از روی سنگ قبر برداشته! من همیشه از این اسم متنفر بوده ام ولی از جودی بدم نمی آید، بامزه است. اما جودی اسم دختر دیگری است نه من، اسم یک دختر شیرین، چشم آبی و عزیز دردانه و لوس خانواده است که در زندگی غمی نداشته. جالب نیست آدم این جوری باشد؟
من هرعیبی داشته باشم حداقل کسی نمیتواند بگوید که خانواده ام مرا لوس بار آورده! ولی خیلی خوشم می آید که وانمود کنم همچین دختری هستم. برای همین خواهش میکنم از این به بعد به من بگویید جودی.
میخواهید یک چیزی برایتان بگویم؟ من سه جفت دستکش بچگانه خریده ام. البته قبلا هم دستکش های بچگانه ای که فقط دوتا جای انگشت دارد از درخت کریسمس به عنوان عیدی گیرم آمده اما هیچوقت دستکش های حسابی با جای پنج انگشت نداشته ام. حالا هربار دائم آن را از کشوی میزم در می آورم و دستم میکنم. فقط این جوری میتوانم جلوی
خودم را بگیرم تا آنها را سرکلاس دستم نکنم. (زنگ شام را زدند. خداحافظ)
جمعه
بابا جون معلم انگلیسی به من گفت که آخرین نوشته من عالی و سرشار از نوآوری بوده. باور کنید. این عین حرف های اوست. نظرتان چیه؟ با توجه به چیزهایی که من در این هجده سال یاد گرفته ام انگار این غیر ممکن است نه؟ هدف پرورشگاه جان گریر (همانطور که خودتان میدانید و از صمیم قلب با آن موافق هستید )همیشه این است که 97 یتیم را تبدیل به 97 قلو کودک مثل هم بکند.
استعداد عجیب هنری من از وقتی رشد کرد که درهمان سنین پایین شروع کردم به کشیدن عکس خانم لیپت با گچ روی در انبار هیزم.
امیدوارم از این که از خانه ی دوارن کودکی ام ایراد میگرم ناراحت نشوید. اما خوب شما دستتان باز است. اگر من بیش از حد گستاخی کنم میتوانید فوری جلوی چک ماهانه ام را بگیرید. البته گفتن این حرف خوب نیست ولی نباید از یک همچین دختری توقع ادب داشته باشید. چون بالاخره پرورشگاه بچه های سر راهی که مثل دبیرستان دختر خانم های با
ادب نیست.
بابا جون. آن قدر که شوخی های بچه های دانشکده برای من سخت است درس هایش مشکل نیست. بیشتر وقتها من نمیفهمم دخترها دارند چه میگویند. شوخی هایشان انگار مربوط به گذشته است که همه جز من میفهمند. احساس میکنم که در این عالم بیگانه هستم و زبان مردم را نمیفهمم. از این موضوع واقعا احساس بدبختی میکنم. همیشه توی زندگی ام همین احساس را داشتم. در دبیرستان هم که بودم بچه ها دسته دسته دور هم جمع می شدند و فقط به من نگاه میکردند. همه میدانستند که من آدم عجیب غریبی هستم و با آنها فرق دارم. حس میکردم روی پیشانی ام نوشته پرورشگاه جان گریر. و بعد بعضی از آن خیرخواهاشان سعی میکردند بیایند و مودبانه با من صحبت کنند. اما من از همه شان بیزار بودم، و بیشتر از همه از آن خیرخواهاشان.
این جا کسی نمیداند که من در پرورشگاه بزرگ شده ام. به سالی مک براید گفتم که پدر و مادرم فوت کرده اند و یک پیرمرد محترم و مهربان مرا به دانشکده فرستاده، و فعلا هم حقیقت محض را گفته ام. دوست ندارم فکر کنید من آدم بزدلی هستم ولی خیلی دلم میخواهد مثل دخترهای دیگر باشم ولی خاطره ی پرورشگاه جان گریر که سایه ی ترسناکش روی دوران کودکی من است، فرق بزرگ بین و من و آن هاست. اگر بتوانم به این خاطره پشت کنم و آن را از سر بیرون کنم شاید بتوانم مثل دخترهای خوب دیگر بشوم. چون فکر نمیکنم که تفاوت واقعی و ذاتی من و آنها وجود داشته باشد، نه؟ در هر حال سالی مک براید که مرا دوست دارد!
دوستدار همیشگی شما، جودی ابوت
(جروشای سابق)
صبح شنبه
همین الان این نامه را یک بار دیگر دوباره مرور کردم.به نظرم خیلی غم انگیز آمد. آخر مگر نمیدانید من صبح دوشنبه امتحان دارم و باید هندسه را دوره کنم و سرما خورده ام و همه اش عطسه میکنم؟
یک شنبه
دیروز یادم رفت این نامه را پست کنم. برای همین حالا با عصبانیت پی نوشتی به آن اضافه میکنم. امروز صبح اسقفی برای ما صحبت کرد. حدس میزنید چه گفت؟
(نکته ی بسیار مفیدی که انجیل برایمان بازگو میکند این است که فقرا از این جهت همیشه درکنار ما هستند و به این جهان آمده اند که ما بتوانیم دائم به آنها نیکی کنیم.)
ملاحظه میکنید؟ انگار فقراهم نوعی حیوان اهلی مفید هستند. اگر من مثل الان یک خانم حسابی نشده بودم بعد از مراسم عبادت میرفتم و هرچی از دهانم می آمد بارش میکردم.
25 اکتبر
بابا لنگ دراز عزیز
من الان در تیم بسکتبال هستم و باید بودید و میدید سر شانه ی چپم چه طور کبود شده! به رنگ آبی و قهوه ای سوخته درآمده که رده هایی از نارنجی تویش است. جولیا پندلتون خیلی سعی کرد انتخاب شود ولی نشد.
هورا ! هورا !
میبینید بابا چه جنس خرابی دارم؟
دانشکده و غذاهایش را دوست دارم. هفته ای دوبار بستنی به ما میدهند و صبح ها هم اصلا از حریره ی گندم خبری نیست.
شما خواسته بودید من فقط ماهی یک بار برای شما نامه بنویسم، نه؟ اما من هرچند روز یک بار با نامه هایم روحیه تان را عوض کرده ام نه؟ آخر من آن قدر از این همه چیزهای تازه به هیجان آمده ام که باید حرف هایم را با یکی درمیان می گذاشتم. شما هم تنها کسی هستید که من میشناسم. لطفا مرا به خاطر پر شروشور بودنم ببخشید، به زودی آرام
میگیرم. اگر نامه های من خسته تان میکند میتوانید آنها را به سطل کاغذهای باطله بیندازید. قول میدهم که تا اواسط نوامبر دیگر نامه ننویسم.
دختر خیلی وراج شما،جودی ابوت
15 نوامبر
بابا لنگ دراز عزیز
گوش کنید ببینید امروز چی یاد گرفتم:
مساحت محدب هرم ناقص و منتظم برابر است با نصف حاصل ضرب مجموعه ی محیط قاعده ها در ارتفاع هریک از دو ذوزنقه ی آن.(چی میگه!؟)
البته به نظر درست نمی آید، ولی درست است؛ من میتوانم آن را ثابت کنم. من تا حالا چیزی راجع به لباس هایم به شما نگفتم بابا نه؟ شش دست لباس نو وشیک و مخصوص خودم خریده ام. نه اینکه از یک نفر گنده تر از خودم به من رسیده باشد. شاید شما حس نکنید که این موضوع در زندگی یتیم چه اهمیتی دارد. شما این لباس ها را به من داده اید و من خیلی خیلی خیلی از شما متشکرم. تحصیلات نعمت بزرگی است ولی هیچ چیز مثل داشتن شش دست لباس نو نیست. شکر خدا که این لباس ها را خانم پریچارد که عضو مهمان هیئت مدیره است برای من انتخاب کرد نه خانم لیپت. یکی از لباس ها لباس شبی است از ململ صورتی و حریر (وقتی آن را میپوشم خیلی خوشگل میشوم) یک لباس آبی برای کلیسا، یک لباس مخصوص سرغذا از پارچه قرمز که رویش به سبک شرقی ها دست دوزی شده (وقتی آن را میپوشم شبیه کولی ها میشوم) و لباس دیگری از پارچه ی ابریشمی قرمز، یک کت و دامن خاکستری برای بیرون و خیابان و بالاخره یک دست لباس ساده برای سرکلاس. البته این لباس ها برای خانم جولیا راتلج پندلتون خیلی زیاد
نیست ولی برای جروشا ابوت محشره!
لابد حالا دارید پیش خودتان فکر میکنید این چه دختر سبک مغز و بی مایه ای است و حیف پول که خرج تحصیل یک دختر بشود نه؟
ولی بابا جون شما هم اگر یک عمر از چیت پیچازی لباس پوشیده بودید متوجه میشدید من چه حالی دارم .تازه وقتی هم که به دبیرستان رفتم وارد دوره ای شدم که حتی بدتر از دوران چیت پیچازی یعنی دوره ی لباس های صدقه ای بود. نمیتوانید حس کنید که با چه ترس و لرزی با لباس های صدقه ای به مدرسه میرفتم. همه اش فکر میکردم حتما
درکلاس مرا کنار دختری مینشانند که لباسم قبلا مال او بوده و او قضیه را در گوشی و با هرهر و کرکر خنده به دیگران میگوید. اگر تمام عمر جوراب ابریشمی بپوشم فکر نکنم اثر جای زخمی که روی قلبم است محو شود.
ج.ابوت
بعد التحریر: میدانم که نباید از شما توقع داشته باشم و به من تذکر داده اند که نباید با سوال هایم اذیت تان کنم، ولی بابا جون فقط یک بار. میخواستم بدانم شما خیلی پیرید یا فقط کمی پیر هستید؟ سرتان تاس است، یا فقط کمی تاس است؟ آخر خیلی سخته که آدم راجع به شما هم مثل قضایای هندسه انتزاعی فکر کند! مفروض است مرد ثروتمندی که
از دخترها متنفر است ولی به دختر پررویی خیلی کمک کرده است. پیدا کنید قیافه او را؟
لطفا جواب دهید
19 دسامبر
بابا لنگ دراز عزیز
شما جواب سوال مرا ندادید در صورتی که خیلی هم مهم بود.
شما تاس هستید؟
من عکستان را دقیقا آن طور که به نظر میرسید با موفقیت تمام طراحی کردم تا رسیدم به سرتان، آن وقت بود که گیر کردم. نمیدانم موهای شما سفید است یا سیاه یا جوگندمی یا شاید هم اصلا هیچ کدام.
اما مشکلم این است که آیا باید برایش یک کم مو بگذارم یا نه؟
دوست دارید بدانید چشم هایتان چه رنگی است؟ خاکستری است و ابروهای تان سیخ و مثل سایبان است و دهانتان هم یک خط صاف که گوشه هایش به پایین کشیده شده است. دیدید که میدانم! شما پیرمردی شیک پوش و بداخلاق هستید.
(زنگ کلیسا را زدند)
9 شب / ساعت 5
من یک قرار سفت و سخت با خودم گذاشته ام: اینکه هرچقدر هم که درس خواندنی داشته باشم هیچ وقت هیچ وقت شبها درس نخوانم و در عوض کتاب های معمولی بخوانم. همانطور که میدانید این کار خیلی لازم است. چون من 18 سال را با ذهنی خالی پشت سرگذاشته ام. بابا جون نمیدانید ذهنم چه ژرفنای جهل عمیقی است. تمام چیزهایی که دخترهایی که با خانواده ی درست و حسابی و خانه و زندگی و دوست و کتابخانه و با علاقه یادگرفته اند، حتی به گوش من هم نخورده. مثلا من هیچ وقت دیوید کاپرفیلد یا ایوانهو یا ریش آبی یا سیندرلا یا رابینسون کروزو یا جین ایر یا آلیس در سرزمین عجابت یا یک کلمه از آثار رودیارد کیپلینگ را نخوانده ام. نمیدانستم ر.ل.اس مخفف رابرت لویی استیونسن است، یا اینکه جورج الیوت زن بوده. من تاحالا عکس مونالیزا را ندیده ام و (باور کنید راست میگویم) اصلا اسم شرلوک هومز را نشنیده بودم. و حالا همه ی اینها را به اضافه ی خیلی چیزهای دیگر میدانم. با همه ی اینها لابد حس میکنید چه قدر من باید تلاش کنم تا به دیگران برسم. ولی خیلی کیف دارد که تمام روز منتظر شوم تا شب شود و بعد یک نوشته ی "مزاحم نشوید" پشت در بچسبانم و لباس خانه ی قرمز و شیکم را با دمپایی های خزدارم بپوشم و تمام بالش ها را پشت سرم روی کاناپه بگذارم و چراغ برنجی دانشکده را دم دستم روشن کنم و بخوانم و بخوانم و بخوانم. یک کتاب کافی نیست. من هم زمان چهارتا کتاب میخوانم. همین الان دارم اشعار تنیسون، بازار خودنمایی ،قصه های ساده کیپلینگ و (تو را خدا نخندید) زنان کوچک را میخوانم. من فهمیده ام که تنها دختری در دانشکده هستم که زنان کوچک را نخوانده و هرچند که تا حالا به کسی نگفته ام. ماه پیش یواشکی رفتم و با پول ماهانه ام یک دلار و دوازده سنت دادم و این کتاب را خریدم.
زنگ ساعت 10 را زدند.
ادامه دارد...

لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/239225/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

دعوت 60 کاراته‌کا به مرحله دوم انتخابی تیم امید و جوانان

کسب مقام قهرمانی و سومی تیم گیلان در رقابت‌های آب‌های آرام کشور

11 آلاینده بیماری‌زای مخفی در خانه

عیادت معاون حقوقی و امور مجلس بنیاد شهید از حادثه دیده واقعه تروریستی کرمان

شهدا سرمایه اصلی نظام هستند

380 نفر در کمیسیون‌ پزشکی و تعیین درصد جانبازی شرکت کردند

پیگیری حل مشکلات جامعه ایثارگران استان ایلام در سطح ملی

مسئولان امنیت شغلی کارگران را تامین کنند

کاهش 3 درصدی نرخ بیکاری گیلان/ برخورد قضایی با 150 کار فرمای متخلف

انعکاس به موقع رسانه‌ها در پاسخ سخت ایران به اسراییل

رقابت بیش از 500 داوطلب در نوبت اول آزمون سراسری در کیش

کیش؛ الگوی ایران آینده/ سرمایه‌گذاری کشورهای عربی در کیش

تحقق وعده صادق نشان از اقتدار سپاه بود

اینفوگرافی/ 6 نشانه پنهان ابتلا به فرسودگی شغلی

«حجت الاسلام اسماعیلی» به عنوان راهیار تبلیغ گیلان منصوب شد

رفع تصرف 1000 متر از اراضی ملی منطقه گشت رودخان فومن

نگهداری 42هزار نسخه خطی در سازمان اسناد وکتابخانه ملی کشور

کشف 700 کیلو گردو قاچاق در بازرسی از یک اتوبوس

ادامه گرمای هوا اواسط هفته در گیلان

حضور گیلان در نمایشگاه اکسپو 2024 تهران

یادواره سردار شهید سیدمعروف ایرانی در صومعه سرا

پایداری گرمای هوا در گیلان

دستگیری قاتل کمتر از 5 ساعت در تالش

عشق زندگی می بخشد

یک جهان راز درآمیخته داری به نگاه

داستانک/ راه نجات

اکنون کجاست؟ کسی که فراموشش کردم

رونمایی از لوح ثبتی مهارت سنتی فراوری چای دستی در لاهیجان

لزوم حمایت از تولیدکنندگان برای تحقق جهش تولید

رفع تصرف اراضی ملی در گشت رودخان

مناسبت روز/ جمعه، 7 اردیبهشت‌ماه

داستانک/ انسان های بازنده

بعضی از رنج ها‌‌‌‌‌‌‌ را نمیشه حل کرد!

ماجرای قتل هولناک پدر به دست دختر جوانش

محاکمه یک پرستار قلابی به جرم قتل زن مسن

عاملان تیراندازی در اتوبان همت دستگیر شدند

اجرای بیش از 20 ویژه برنامه درهفته عقیدتی سیاسی

تاج شهرستانی عضو شورای شهر رشت 6 ماه تعلیق شد

لزوم ایجاد پد بالگرد هلال احمر در شرق گیلان

تقویم روز و اوقات شرعی گیلان ، 7 اردیبهشت 1403

آمادگی مجموعه مدارس صدرا در اجرای کامل سند تحول آموزش و پرورش

شاعرانه/ چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو

بخشی از کتاب/ چون که او گل من است

دوره جامع کنشگر _ کارشناس جمعیت در گیلان برگزار شد

برگزاری نماز جمعه در همه شهر‌های گیلان

ساماندهی لندفیل سراوان 84 درصد پیشرفت دارد/ضرورت مدیریت زباله تر خانگی

محله شِیخانبَر لاهیجان مقصد محله مج خبر

دیدار نماینده ولی فقیه در گیلان با جامعه کارگری

داستانک/ سمعک با کارکرد متفاوت

مرکز ترک اعتیاد غیرمجاز در رشت پلمپ شد