کتابی که نحوه صحیح رنج کشیدن را به ما می آموزد
مقالات
بزرگنمايي:
نسیم گیلان -
آخرین خبر / در زمانهی ما، یعنی زمانهای که در آن فرهنگ رو به زوال است و عناصر هویتبخش ِ جمعی در حال فروپاشیاند، نخستین واکنش ِ دفاعی یک فرد، پناه بردن به درون خویش است. این وضعیت مانند همان حکایت مشهور کشتیِ در حال غرق شدن است که در آن، هر کسی تنها به فکر نجات جان خودش است. در چنین زمانهای رویکردهای فردگرایانه غالب است و در نتیجه، عبارتهایی همچون «من تنها باید گلیم خودم را از آب بیرون بکشم» یا «من میتوانم یک تنه خوشبخت باشم» اینجا و آنجا به گوش میرسد. انفعال سیاسی اجتماعی و فرهنگی از ویژگیهای بارز افراد این زمانه است.
حال پرسشِ حیاتیِ این زمانه با الهام از آدورنو این است:
آیا میتوان در چنین زمانهی بدی، خوب زیست؟!
در پاسخ به این پرسش دو رویکرد وجود دارد.
رویکرد اول:
اگر فرد را دارای هویتی مستقل از اجتماع بدانیم آنگاه «بیتفاوتی» یا همان «تاثرناپذیری» راهحل ما خواهد بود. به عبارتی، فرد باید بکوشد با «دور شدن» از هر امر اجتماعی آزادی، آرامش و شادی را در «درون» خودش بیابد. در این رویکرد میتوان در زمانهی بد، خوب زیست و احساس خوشبختی کرد. اما آیا حقیقتا فرد میتواند با «بیتفاوتی» به آرامش، آزادی و شادی دست یابد؟ فردِ بیتفاوت میپندارد که با کنارهگرفتن از جهانِ خارج میتواند از صدمات و ارتباطات ناخشنودکنندهی ناشی از واقعیتِ آزارنده خلاصی یابد. برای او چندان فرقی نمیکند که در جامعه چه خبر است. او میپندارد هرجا و تحت هر شرایطی که باشد میتواند به آزادی مطلوب خویش دست یابد. اما این آگاهی پس از مدتی دچار تعارضاتی میشود که دیگر نمیتواند به کمکِ «بیتفاوتی» نسبت به جهانِ خارج، از آنها گریخت. این نوع آزادی و تجربهی آرامش تنها در قلمرو ذهن وجود دارد و در یک کلام، تنها «مفهوم ِ انتزاعیِ آزادی» است. از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است و فرد ناچار است که در مجموعهای به هم پیوسته از امور اجتماعی زندگی کند به مرور میفهمد که دیگر نمیتواند به این نوع آزادی و آرامش دلخوش کند. به عبارتی، فرد برای اینکه از صدمات و ارتباطات ناخشنودکنندهی واقعیت خلاصی یابد، مجبور میشود تا شکافی غیرقابل عبور میان درون و برونِ خودش ایجاد کند و خود در درون پناه بگیرد؛ اما به مرور، به واسطهی همان شکاف، از تعمیم آزادیاش به جهان بیرون عاجز میماند و دقیقاً به واسطهی همین واقعی نبودنِ آزادیاش احساس خوشبختیاش را از دست خواهد داد...
میتوان همین تمایز میان «مفهوم انتزاعیِ آزادی» و «واقعیت زندهی خود آزادی» را عامل شکست این رویکرد دانست.
رویکرد دوم:
از این منظر، فرد خود را دارای هویتی مستقل از جامعه نمیداند. به عبارتی، شادی، آرامش و آزادی مسئلههایی صرفاً «فردی» نیستند. در این رویکرد تنها زمانی فرد زندگیاش را خوب میداند که زمانهاش نیز «خوب» باشد. بر خلاف رویکرد اول، انسان دیگر جهان خارج را انکار نمیکند و میپذیرد که خانهاش، غایتش و آرمانهایش تنها در جامعه و به میانجیِ دیگران تحقق مییابد. در این رویکرد ما به دنبال واقعیت زنده و انضمامیِ خود آزادی، شادی و خوشبختی خواهیم بود نه صرفا مفاهیم انتزاعی و فردی آنها. در یک کلام، اگر رنجی هست، «رنج جمعی» است و اگر شادیای هم هست «شادی جمعی» خواهد بود. هدف از ترجمهی این کتاب نیز، برداشتن گامی بسیار کوچک و ابتدایی است در جهت رسیدن به چنین برداشتی از شادی، آزادی و حتی آرامش.
(مقدمه مترجم)
نیلوفر و مرداب
(هنر دگرگون کردن رنجها)
تیچ نات هان
علی امیرآبادی
نشر بیدگل1d
برگرفته از اینستاگرام ketabekhooob
-
سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۵:۰۵:۳۹
-
۴ بازديد
-
آخرین خبر مقاله
-
نسیم گیلان
لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/285630/