نسیم گیلان
داستانک/ حرفهای دایه‌ام از من
چهارشنبه 8 بهمن 1399 - 19:32:45
آخرین خبر مقاله
نسیم گیلان - آخرین خبر / زنگ ‌زدند و دعوتش کردند میهمانی؛ نرفتش!
پشت تلفن گفت: «نمی‌شود که بیایم، مهمانِ ظریف، سرد، ترسناک و بسیار شفافی دارم
وقتی روی زمین می‌نشیند، فقط زمین را می‌‌بینم. وقتی روی صندلی می‌نشیند، فقط صندلی را می‌بینم. وقتی هست انگار نیست. همیشه هست و نیست‌ش یکی‌ست. همیشه دارم پذیرایی‌اش می‌کنم. مخصوصاً در مقابل جمع‌های خطرناک، جمع‌های مسموم‌شده با شادی و خانواده. نمی‌خواهم شاد باشد، اگر شاد باشد دیگر آنچه من می‌خواهمش نیست، مجبورم دربرابر شادی محافظش باشم. غمش که زیاد باشد گم می‌شود بعد نیست می‌شود بعد همانطور که بخواهم هست می‌شود. میهمانم را از خردی همینطور کلان دارم...»
اینها حرفهای دایه‌ام بود از من. یک عمر با همین حرفها شاد و ناشاد ‌چرخاندم.
برگرفته از اینستاگرام alie_ataee

http://www.gilan-online.ir/fa/News/239472/داستانک--حرفهای-دایه‌ام-از-من
بستن   چاپ