نسیم گیلان - آخرین خبر / برای موفقشدن در هر کاری ابتدا باید آن کار را شروع کنیم و برای شروعکردن یک کار باید انگیزه داشته باشیم. اما آیا انگیزه یک پدیده درونی و خلقی است یا باید از محیط بیرونی آن را کسب کرد؟ چرا برخی آدمها در کل بیشتر از دیگران انگیزه دارند و برخی دیگر به ظاهر هیچ انگیزه و ذوقی برای شروع هیچ کاری ندارند؟ حالا سوال این است که ما چرا بیانگیزه میشویم و چطور میتوانیم به خودمان و بقیه انگیزه بدهیم؟ یا راهی برای انگیزهبخشی به فعالیتهایی که باب طبع و میلمان نیستند، وجود دارد؟ درادامه این مطلب مرتبط به این سوالات پاسخ میدهیم.
بیانگیزگی و ناامیدی پسرعموی همدیگرند
یکی از علتهایی که آدمها دست به هیچ کاری نمیزنند و فقط یک گوشه مینشینند و گذر عمر را تماشا میکنند، بیانگیزگی است. آدم بیانگیزه اساسا حوصله دستزدن به هیچ کاری را ندارد و در جواب همه آنهایی که به او اعتراض میکنند که «عزیزم، پاشو یه تکونی به خودت بده!» فقط جواب میدهند «که چی بشه؟ ولش کن! حال داری!» بیانگیزگی و ناامیدی پسرعموی همدیگرند. وقتی ما امید به تغییر را از دست میدهیم و فکر میکنیم نمیتوانیم کاری برای خودمان و زندگیمان انجام بدهیم، بیانگیزه میشویم. بیانگیزهها از اول زندگیشان بیانگیزه نبودهاند. بعضی از آنها یک کار را با شور و شوق فراوان شروع کردهاند، اما هر بار که به یک مانع برخورد کردهاند، بخشی از انگیزهشان را از دست دادهاند و دست آخر هم به جایی رسیدهاند که قید انجام کار را زدهاند و با خودشان گفتهاند که «چه فایدهای داره؟ ولش کن بابا!» بد نیست همینجا بگویم که بیانگیزگی یک بیماری مسری است. فقط کافی است که چند آدم بیانگیزه دور و بر خودتان جمع کنید تا شما هم بعد از یک مدت به نقطهای برسید که برای انجام هر کاری مدام بگویید «ولش کن! که چی بشه!» به این ترتیب یک دفعه چشم باز میکنید و میبینید که وسط یک عالم آدم نشستهاید که امیدشان برای تغییر را از دست دادهاند و نه فقط به همین وضعی که در آن زندگی میکنند، رضایت دادهاند، بلکه خیلی سرسختانه دنبال دفاع از آن یا به قول خودمان حفظ وضع موجود هستند.